سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] از بخشیدن اندک شرم مدار که محروم کردن اندک‏تر از آن بود . [نهج البلاغه]

چشمه

حکومت بر دیگران

 

امیری که فردی ظالم و بد رفتار بود در شهری حکومت میکرد . به دلیل ظلم و ستمی که به مردم شهر روا می داشت او را از سلطنت خلع کردند .

او که دیگر خود را از همه جا ناامید می دید ،به مسجدی رفت و در آنجا دعا میکرد تا دوباره به مقام و شهرت برسد .

وقتی دید دعای او مستجاب نمیشود ، با خود کمی فکر کرد تا به این نتیجه رسید که باید به سر کاری برود ،آن هم کاری که بتواند به دیگران دستور بدهد . روزی از روز ها به محلی رفت و در آن محل به فروختن آفتابه مشغول شد . افرادی که از آنجا گذر میکردند از او آفتابه میخریدند و اگر کسی آفتابه ای برمیداشت تا آن را با خود ببرد او می گفت : این را بگذار و دیگری را با خود ببر .از این طریق احساس میکرد میتواند بر دیگران  حکومت کند .

 

قصه از ملا احمد نراقی .

 




زهرا ارشد بخش ::: پنج شنبه 87/11/24::: ساعت 9:56 صبح

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 0


بازدید دیروز: 60


کل بازدید :17208
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
زهرا ارشد بخش
سلام .خوشحالم که افتخار دادید که از وب من هم دیدن کنید . سعی دارم تا با قرار دادن داستان های کوتاه اما پر مغز هم سن و سال های خود را سرگرم و تکلیفم را هم انجام دهم چرا که داستان ها اغلب درون مایه دینی دارند . به امید رضایت مندی شمای عزیز
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<