یکی بود . یکی نبود . غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود. در یکی از ده های اطراف پایتخت چند طایفه زندگی میکردند. و شغل آنهاکشاورزی و دامداری بود. و این شغل نیز شاخه هایی مثل چوپانی و ... داشت.
چوپان ها هر روز گوسفند ها را به مرتع می بردند و گوسفندان چرا میکردند. در این روستا هر کس سرش در لاک دیگران بود و به کار دیگران کار داشت.در این روستا چند بانک و فروشگاه زنجیره ای و گیم نت و ... وجود داشت . روزی وقتی یکی از چوپان ها گوسفند هایش را به مرتع برد صدایی شنید و متوجه شد که برایش پیامک آمده ، او وقتی که پیامک را خواند شتابان به سمت روستا به راه افتاد . به چوپان پیامک زده بودند که بدو که در بانک ....(به خاطر جلوگیری از تبلیغ، از بردن نام بانک معذوریم) سود سهام عدالت روستایی می دهند. چوبان دوان دوان به آنجا رفت و دید که بانک خلوت است.در حالیکه اگر سود می دادند مردم یکدیگر را تیکه پاره میکردند. او برای اطمینان بیشتر از کارمند بانک هم سوال کرد و او هم گفت که سود نمیدهند. چوپان که خیلی عصبانی بود برای تخلیه عصبانیتش با یک ضربه کاری عابر بانک را خرد و خاکشیر کرد و به سرعت از آنجا گریخت. چوپان به یاد آورد که گوسفندان تنها هستند ، پس سرعت خود را برای بازگشت دوچندان کرد.
روز بعد هنگامی که چوپان داشت به وسیله لپ تاپش در اینترنت چرخ میزد تصمیم گرفت سری به ایمیلش بزند و فهمید که اتفاقاً همان روز برایش ایمیل آمده است. متن ایمیل از این قرار است:
چوپان عزیز سلام. به دلیل اینکه امشب ، شب جمعه است در همسایگی ما حلوا پخش میکنند . پس سریع خودت را برسان . قربانت غضنفر( :
چوپان نیز مثل روز قبل شتابان به سمت روستا رهسپار شد . اما وقتی که به محل ذکر شده رسید هیچ کس را ندید که به خاطر حلوا آنجا ایستاده باشد. چوپان که خیلی ضایع شده بود دوباره به مرتع بازگشت و خدا را شکر کرد که این دفعه هم گرگ به گله نزده است. روز بعد دوستانش با پیامک به او خبر دادند که در روستا کوپن قند و شکر میدهند . او که از دفعات قبل که به او دروغ گفته بودند عبرت نگرفته بود باز هم به سمت روستا رفت و این بار هم دست از پا درازتر به مرتع باز گشت و در راه با خود تصمیم گرفت که دفعه دیگر به حرف بچه های روستا گوش نکند . حالا کمی آنطرف تر برویم و ببینیم در روستا چه خبر است. اهالی روستا در کافی شاپ حسن قهوه چی جمع شده بودند و کلی به چوپان میخندیدند. و میگفتند: خوب تلافی پدر بزرگش رو سرش در آوردیم. حالا پیش چوپان برمیگردیم که وقتی از روستا برگشت با منظره دلخراشی رو به رو شد. دید گوسفندانش همه پاره پاره شده اند و هیچ کدام سالم نمانده اند و هیچ ساعتی هم آنجا نبوده که مثل حبه انگور در آن پنهان شوند. چوپان که این صحنه را دید شروع به گریه کردن کرد و گفت که چرا من باید نوه چوپان دروغگو باشم و باید تاوان اشتباه اجدادم رو هم من پس بدم. چوپان قصه ما که نوه همان چوپان دروغگو معروف خودمان بود نمیدانست که هنوز مشکلات دیگری هم هست که او باید پشت سر بگذارد . یعنی مشکل بسیار بزرگ بیمه. نمیدانست که باید اینقدر از این اتاق به آن اتاق برود تا شاید بتواند مقداری از خسارتش را بگیرد. البته اگر بازرس بیمه مشخص کند که گرگ به گله زده ، خودی نبوده و نیتش هم پاک بوده است. این بود قصه ما و شرح تلافی مردم روستا و مظلومیت گوسفندان بخت برگشته فرزند خانواده چوپان دروغگو نژادپوری ها که چه صاحبانشان دروغ بگویند و چه نگویند باید گرگ ها نوش جانشان کنند.قصه ما به سر رسید و برای اولین بار کلاغه به وطنش رسید البته به دلیل پیری و فرسودگی و دچار بودن به بیماری آلزایمر و آپارتمان سازی های فراوان نتوانست خانه اش را پیدا کند و دوباره به خانه اش نرسید.
نویسنده:زهرا ارشدبخش
نام : شیطان
نام خانوادگی : ابلیس نژاد
سن : مجهول
وضعیت تحصیلی : بیسواد
وضعیت تاهل: متاهل
- جناب شیطان لطفا خیلی کوتاه و مختصر خودتان را برای معدود افرادی که نمی شناسند معرفی کنید ؟
اعوذ بالله من الانسان مومن رحیم . با لعن و نفرین خدا بر انسان های درستکار صحبتم رو شروع می کنم . بیو گرافی ام را که خودتان ذکر کرده اید و من به دلیل کمبود وقت دیگر نمی گویم. (با لبخند) خودتان می دانید که این روز ها سرم خیلی شلوغ است.
- میدانید که ما شما را به خاطر موفقیت هاتون به اینجا دعوت کرده ایم.لطف کنید چند تا از آن ها را نام ببرید.
بله .متشکرم ولی ما هنوز همه پله های ترقی رو طی نکرده ایم. هنوز خیلی ها در کشور شما وجود دارند که فعلاً التفات دارید که عرض کردم فعلاً به من جواب قطعی برای همکاری نداده اند. ان شاء الشیطان دعوت بنده را قبول خواهند کرد. من در زمینه های ورزشی ، علمی ، سیاسی، موفقیت های زیادی کسب کرده ام.
من حتی دکترای رواج فرهنگ غلط را نیز از دانشگاه مدیریت شیطانی گرفته ام. من چند مدال نیز کسب کرده ام و به درجه قهرمانی در نسل جوان نایل شده ام. مشاهده کرده اید که در بعضی موارد این افراد حد را از دستورات من هم می گذرانند و بسیار مطیع و سر به راه هستند و من باید جلوشون لنگ بندازم.
- بله . میخواستم یک سوال خودمانی بکنم . آیا تا به حال برای کسی سجده کرده اید؟
(با مکث) راستش را بخواهید بله. برای یک نفر که چه عرض کنم خیلی ها . همان افرادی که در اصطلاح دست من را از پشت بسته اند و به من درس میدهند . گاهی آنقدر از نبوغ و هوش و فراستشان در زمینه های منفی تعجب میکنم که به سجده می افتم و از آنها خواهش میکنم کمی از ترفند هایشان را هم به من یاد بدهند.
- خوب این ترفند ها چیست و بگویید لازمه ی به دست آوردن این پیشرفت ها چیست؟
سوال خیلی خوبی کردید .ما به افراد دورو بازی ، ریا کاری ، زیرآب زنی، دروغ گویی ، تقلب ، تبانی مربی با لیدر تیم ، ساخت بمب اتم ، بد حجابی و بی حجابی و بسیاری از موارد دیگر را یاد میدهیم . و موارد خوب علم را خنثی می کنیم مثل ساخت بمب هسته ای.ما هر سال سالگرد بمباران هیروشیما را جشن میگیریم و. . . مینوشیم.
به نظر من برای رسیدن به پیشرفت های بیشتر باید فعل خواستن را صرف کنیم و هدف ها را خیلی بزرگ کنیم و همه خیلی یکدل شویم . و البته باید فرهنگ سازی هم بشود و افراد از پایه آماده شوند. باید از کوچه ها و خیابان ها کشف استعداد بشوند و پس از استعداد یابی برای این کار تربیت شوند . از کتاب های مدارس هم می شود شروع کرد. البته اگر کار شکنی معلمان و کتب و رسانه ها نباشد ، بیشتر از این ها رشد می کنیم و به هر حال اگر همه یکرنگ و متحد شوند و همه خرده نظام های جامعه با هم هماهنگ باشند و منسجم و شبانه روزی کار کنند و اداره جات رشوه بگیرند و پارتی بازی کنند ما به قله های موفقیت می رسیم و من به وعده ی قدیمی خودم که شما خود می دانید بهتر از قبل عمل می کنم.
-در زمینه ی ورزش چه کار کردید؟
فقط هدف پیروزی را در گوش بچه ها میخوانیم . آنوقت هیچ چیز مهم نیست جز پیروزی. برای گل زدن هند تریک میکنند ، در بازی خدا را قسم میخورند ، هفت جد داور را جلوی چشمش می آورند ،تبانی می کنند و هزار چیز دیگر. من خودم عاشق ورزش به خصوص فوتبالم ،چون توش فحش می دهند و لازم به ذکر است بازی هایی که بوی تقلب می دهد را بیشتر دوست دارم. از ورزشکارانی هم که پهلوان و جوانمرد هستند خوشم نمی آید . همیشه باکارهای خوب و اخلاق ورزشکاریشان به قول این شعار معروف مشتی در دهانم می زنند. ولی من معمولاً برای تماشای فوتبال به ورزشگاه ها می روم و به افراد می گویم، شما ها چی میگید بهش آهان، به بیت المال آسیب بزنند. بیت یعنی خانه، مال هم که یعنی مال پس به مال خانه که همان مال خودتان است آسیب بزنید. خیلی مزه میدهد آدم صندلی بشکند و ابر های صندلی های اتوبوس ها را بجود، در هنگام بازی نارنجک پرت کند و چشم سربازان را از کاسه در آورد، به داور و مربی و بازیکن فحش بدهد، در چشم دروازه بان لیزر بیندازد و از پنجره ی اتوبوس بالا برود و خیابان را بند بیاورد و آلودگی صوتی ایجاد کند و هی بوق بزند و هزاران مورد باحال دیگه که شما ها بهش میگید تخلیه انرژی جوانان.
معمولاً در این مواقع میزان موفقیت ما بسیار بالا رفته و باعث مسرت ما می شود.
-راجع به تفاوت فرهنگ ها چه نظری دارید؟
به نظر من فرهنگ خیلی تغییر کرده . در زمان های قدیم که من هم جوان تر و سر حال تر بودم ، آدم و حوا به خاطر گندم از هم سبقت گرفتند ولی در نسل شما، انسان ها به خاطر پست و مقام همدیگر رو تیکه پاره میکنند. من با میز ها و صندلی هایی که پشتشان آدم های پر قدرتی می نشینند پیمان برادری بسته ام و در بعضی مواقع از این صندلی ها و پست ها سود زیادی می برم.این نشان از تغییر فرهنگه شما خود مقایسه کنید گندم ، پست.
-با رجال ساسی چه می کنید؟
اول اجازه بدهید یک مطلب مهم رو عرض کنم. پیامبر شما معمولاً دستوراتشون متضاد با علایق بنده است . ولی یکیشون خیلی خوبه. پیامبر تون گفته اند که : به فرزندانتان تیر اندازی و سوار کاری و شنا یاد بدهید . این دستور از قضا در دستور کار رجال سیاسی هم هست. با اجازه شما چنان به دستور فرا گیری مهارت ها تیر اندازی می پردازند که حق دارند به تیم ملی دعوت بشوند. آن چنان خوب سایه هم رو با تیر می زنند که جای تقدیر و تشویق داره. میدانید که این ها فقط به خاطره پسته. معمولاً من خودم به بعضی از سیاست مداران گواهینامه پایه یک میدهم . و آنها سوار بر یک لودر شیک به همراه گواهینامه پایه یک شخصیت های یکدیگر رو تخریب و با خاک یکسان می کنند . کار با تیر و کمان را که خوب یاد گرفتند کار با سلاح گرم را بهشان یاد میدهیم و طی برگزاری چند کلاس آموزشی راه های ترور شخصیت را بهشان آموزش میدهیم. و همچنین تعداد زیادی قلم مو و رنگ از نوع روغنی و به رنگ مشکی از جیب خودم می خرم و در اختیارشان قرار میدهم که همدیگر رو رنگ کنند . سیاست دنیای پیچیده ای است که اگر من بخواهم همی این ها رو توضیح بدهم حتما با ضیق وقت مواجه میشویم.
-عکس العمل مردم در مقابل این کار ها چیه؟
بعضی از مردم با ما کمال همکاری را دارند و جا داره من از همین جا از همشون تشکر کنم. شما میدانید که سرعت نور سیصد و چهل هزار کیلومتر بر ثانیه است ، اما در کشور شما سرعت پخش شایعه سیصد و چهل و یک هزار کیلومتر بر ثانیه است . خود من هم از این قاعده مستثنی نیستم. یکبار علیه بنده شایعه درست کردند و زندگی زناشویی بنده را متزلزل کردند. کافیست که کلمه ای راجع به مسئله ای به خصوص اگر سیاسی باشد حرف بزنی ، دو ، سه دقیقه بعد آن خبر به شکلی دیگر و با ابعادی روشن تر به گوش خودت میرسد .
-بله واقعا درست می فرمایید.راجع به سال اصلاح الگوی مصرف چه نظری دارید؟
نگو که داغ دلم تازه شد. من نمی فهمم که این آقایونی که اسم سال رو اصلاح الگوی مصرف می گذارند به فکر من نیستند. ما نباید یک لقمه نون برای زن و بچه مون ببریم. البته هنوز نون ما کامل کامل آجر نشده است مثلا یک مورد در زمان انتخابات که کلی کاغذ و پوستر مصرف میشه . که اسراف کاغذ است . دیگری مربوط به مورد مهم دیگری است که به برادر برقی مربوط میشود. این ساختمون گنده که در میدون بهارستانه (معمولا برادر برقی جلوش می ایسته و هی رو پشت دستش میزنه)، نیز به ما خیلی کمک میکند.
-راستی اگر بخواهید میتونید از ما سوالی بپرسید .
ببخشید در بین شما آدم هایی هستند که در خانه شان با من خیلی صمیمی هستند و من رو برای خوردن چایی انگور هم دعوت میکنند ، اما در محل کارشان نماز میخوانند و هزار مرتبه در روز جد و آبا بنده حقیر رو مورد لطف و فحش قرار میدهند و اینکه چیزی نیست تسبیح هم دست میگیرند . تازه عجیب تر اینکه با اون تسبیحه به خاندان بعضی ها صلوات هم میفرستند. من کلی تعجب میکنم و ساعت ها طول میکشه تا بتونم دهانم رو به زور ببندم و شاخ هام رو تو سرم فرو کنم. لطف کنید و بعد از این مصاحبه کمی در مورد شخصیت و حالات روانی این افراد بگویید ، شاید ترفندی براشون پیدا کنم. البته شاید بیچاره ها دو شخصیتی باشند به هر حال این افراد وقت من رو زیاد میگیرند . ولی من به هر حال اونها رو به راه راست (متمایل به چپ ) هدایت می کنم.
-برای سوال آخر واقعا چه کسی گندم خورد ؟ و تقصیر چه کسی بود؟
من با این ابلیسیم اصلاً دروغ نمیگم. بابا به پیر به شیطون قسم من به آدم گفتم بفرما گندم، خودش رفت خورد. چرا همه منو مقصر میدونند ؟ من میخوام که از این تریبون استفاده کنم و از همه کسانی که تا به حال به من کمک کرده اند تشکر کنم و از همه شما دعوت کنم به جمع ما بپیوندید ، هیچ وقت دیر نیست و در شرکت ما همیشه باز است . من از برنامه خوبتون و سوال های قشنگتون تشکر میکنم . راستی چرا شما آدم ها در هر برنامه ای که حاضر میشوید میگویید تا به حال در هیچ برنامه ای به اندازه برنامه شما راحت نبوده ام و سوال هاتون از همه بهتر بوده و ... واقعاً برام جای سوال داره. و در آخر از مردم . . . حافظی میکنم.
-ما هم تشکر میکنیم که با وجود مشغله های مختلف به ما افتخار دادید و ما هم با وجود اینکه میدونیم شما به کلمه خدا حساسیت دارید و با شنیدن نام خدای بزرگ کهیر میزنید به هر حال ازتون خداحافظی میکنیم.
نویسنده: زهرا ارشدبخش
رفتیم رو آنتن .one.two.Three
- سلام عرض می کنم خدمت شما عزیزان . واقعاً مرسی که program ما رو انتخاب کردید subject برنامه امروزمون مربوط به زبان شیرین فارسی است.ما از استاد پارس پور دعوت کردیم ، تا مهمان برنامه مون باشند. ایشان لطف کردند و سفر کاری مهمشون روcancel کردند تا در این برنامه از اهمیت زبان فارسی بیشتر صحبت کنیم.
- آقای پارس پور سلام و علیکی بفرمایید کهstart بحثمون رو بزنیم .
من هم خدمت بینندگان عزیز سلام عرض میکنم.
- آقای پارس پور به عنوان اولین سوال ، لطفاً از اهمیت زبان فارسی برامون صحبت کنید.
بله.زبان فارسی یکی از شیرین ترین زبان های جهان است. زبان فردوسی و سعدی و حافظ است. زبانی که فردوسی 30 سال برای زنده کردنش زحمت کشید. زبانی که عده ای برای از بین بردنش تلاش کردند، اما موفق نشدند و در این بازی کثیف game over شدند. زبانی که به قول عبید رجب از پند های مادر عزیز تر و از ظرف شکر هم قیمتی تر است.
- بله درست می فرمایید. بینندگان عزیز ، همکاران بنده یک وله آماده کردند ،ببینید و برگردید.
- در این مدت که شما مشغول تماشای این وله زیبا بودید من و استاد هم راجع بهback ground من که جمله زیبای فارسی را پاس بداریم روی آن حک شده است صحبت میکردیم . حالا از استاد خواهش میکنم نظرشون رو راجع به این جمله بفرمایند و بگویند که چگونه میشود فارسی را پاس داشت؟
جمله ی فارسی را پاس بداریم همیشه ورد زبان من است به حدی که اون روtype کرده ام و هر روز review میکنم. ما باید سعی کنیم زبان مادری مون رو با جان و دل حفظ کنیم و اجازه ندهیم زبان های بیگانه به آن تجاوز کنند . ما نباید اجازه دهیم زبان های دیگر با زبان ما تداخل پیدا کنند . ما باید فقط از لغات و expression های فارسی استفاده کنیم . ما نباید شعار بدهیم و باید با مردم honest باشیم و به حرف هامون عمل کنیم. مثلاً مگر همین دستت درد نکنه خودمون چه عیبی داره که بعضی از جوون های ما به جای اون میگویند thanks . من در ضمن صحبت هایم هم گفتم که ما باید فقط از اصطلاحات و لغات فارسی استفاده کنیم تا زبان شیرین و کهن سالمان زنده بماند.
- بله به نظر شما در کشور ما هیچ تلاشی برای این موضوع شده است؟
بله .من از کسانیکه زحمت میکشند و اصطلاحات بیگانه را از زبانمانdelete میکنند خیلی تشکر میکنم. به نظر من تلاش های خیلی زیاده شده. برای مثال چند نمونه بارز رو عرض میکنم: مثل sms کهchange شد به پیامک ، کروات یا tie به بلند آویز تزیینی ، .stress به فشار روانی و یا wheel chair به صندلی چرخ دار. که به همت و تلاش مردم این اصطلاحات داره از زبان ما cut میشه و حاشیه ای safe برای فارسی درست میشه.
- ان شاء الله که این طور باشه . آقای دکتر لطفاً صحبت های پایانی تون رو بفرمایید .
اگر اجازه بدهید من دو مورد مهم رو عرض کنم . اولاً تنوین عربی است پس به جای لطفاً ، لطف بفرمایید ، به جای سوماً مورد سوم و به جای شخصاً به شخصه را استفاده بفرمایید. دوماً از همه کسانیکه برای گرامی داشتن زبان فارسی تلاش میکنند تشکر میکنم و با همه خداحافظی میکنم.
- بینندگان محترم از اینکه پای تلویزیون هاتون ، نه ببخشید فراموش کردم فارسی را پاس بدارم، جعبه های جادویی تون نشستید و برنامه ما رو تماشا کردید خیلی ممنونیم . مثل اینکه time داره تموم میشه و صدای music تیتراژ هم به گوش میرسه. پس فراموش نکنید که فارسی را پاس بدارید . تا برنامه بعد خدانگهدار.
نویسنده: زهرا ارشد بخش
دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می خواند ،
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه ای نیست در این تاریکی :
درو دیوار بهم پیوسته
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
نفس آدم ها
سر به سر افسرده است
روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است
دست جادویی شب
در به روی من و غم می بندد
میکنم هر چه تلاش
او به من می خندد
نقش هایی که کشیدم در روز
شب ز راه آمد و با دود اندود
طرح هایی که فکندم در شب
روز پیدا شد و با پنبه زدود
دیر گاهی است که چون من همه را
رگ خاموشی در طرح لب است
جنبشی نیست در این خاموشی :
دست ها ، پا ها ، در قیر شب است.
هشت کتاب سهراب سپهری
الهی
از آنچه نخواستی ، چه آید ؟ و آن را که نخواندی کی آید ؟
نا کشته را از آب چیست ؟ و نا بایسته را جواب چیست ؟
تلخ را چه سود اگر آب خوش در جوار است ؟
خار را ، چه حاصل از آنکه بوی گل در کنار است ؟
خواجه عبدالله انصاری
الهی
در سر گریستنی دارم دراز !
ندانم که از حسرت گریم یا از ناز !
گریستن از حسرت ،بهره یتیم و گریستن شمع ، بهره ناز !
از ناز گریستن ، چون بود ؟ این قصه یی است دراز !
خواجه عبدالله انصاری
ای که هستی روز و شب جویای علم
تشنه و غواص در دریای علم
رفته در حیرت که حد علم چیست ؟
از کتب ، آیا کدامین خواندنی ست ؟
هر کسی نوعی از آن را رو کند
علم بر وفق طبیعت خو کند
آن یکی گوید: حساب و هندسه
جمله وهم است و خیال و وسوسه
وآن دگر گوید که : هان ! علم اصول
فدیه باشد بر خدا و بر رسول
کاش حد علم را دانستمی !
تا از این تشویش و حیرت رستمی
گر تو را مقصود ، علم مطلق است
حد آن نزد قدیم بر حق است
علم مطلق ، بی حد و بی منتهاست
حد بی حد ، باز بی حد را سزاست
ور بود مقصود تو ای حق پرست
حد علمی کان کمال انفس است
علم آن باشد که بنماید رهت
علم آن باشد که سازد آگهت
علم آن باشد که بشناسی به وی
لطف و فیض قادر و قیوم و حی
پس بدانی قدرت بی حد او
فیض و جود و نعمت بی عد او
آن به تعظیم آردت بی اختیار
واین کند در جمله حال امیدوار
بی تصنع حب خود در دل کند
بی تکلف بر عمل مایل کند
چون ز روی شوق کردی بندگی
آن زمان داری نشان زندگی
آن که در طاعت ، دلش افسرده است
گر به ظاهر زنده ، باطن مرده است
قوم جهال ار عبادت می کنند
بیشتر از روی عادت می کنند
یا عوامی را به خود داعی بود
یا برای دنیوی ، ساعی بود
از کتاب نان و پنیر شیخ بهایی
به نام خدای زیبا پسند
خشونت معمولاً به رفتاری گفته می شود که قصد از آن صدمه رساندن به خود ، دیگران و یا نابود کردن اموال و اشیا باشد. همه افراد نیاز دارند که خشونت خود را بروز دهند و این خشونت می تواند پیامد های مختلفی داشته باشد :
1*یعنی عوارض روانی بر جای گذارد .
2*موجب محرومیت و جلوگیری از پیشرفت گردد.
3*و یا حتی جراحت یا صدمه ی جسمی به جای گذارد.
اعمال خشونت نیز مهارت می خواهد و با کمی تمرین میشود آنرا به طور مناسب ابراز نمود و یا حتی کنترل کرد. رفتار های خشونت آمیز بر سلامت انسان ها تاثیر نامطلوب دارد و ما می توانیم در کاهش خشونت محیط اطراف خود موثر باشیم.رفتار های فردی و جمعی انسان ها در میزان بروز خشونت بسیار موثر است. و میتواند در کاهش آن موثر باشد. گاهی رفتار های فردی نیز با خشونت همراه است اما این خشونت منظور دفاعی دارد. مثلاً در برابر یک سارق یا زورگیر . که عکس العمل شخص مطمئناً به قصد صدمه به دیگران انجام نمی شود.
گاهی رفتار های خشونت آمیز فرد میتواند هشدار و زنگ خطری برای اطرافیانش باشد که نشان از بیماری های روانی و شخصیتی فرد است. و اطرافیان باید به وی کمک کنند و این گونه بیماران نیاز به مراجعه به پزشک دارند و باید اقدامات لازم برای درمان آنها انجام شود . این گونه افراد را نمیتوان از طریق نصیحت کردن هدایت نمود . این افراد نیاز به درک کردن و بردباری دارند و باید با آنها کنار آمد و از راه علمی برخود نمود.
راه هایی هم وجود دارند که منجر به کاهش خشونت اطرافیان و خود شخص میشود. یعنی افراد میتوانند با درک کردن عقاید و احساسات خود و دیگران و احترام به عقاید آنها موجب کاهش آزردگی دیگران شوند. و همچنین با شناسایی رفتار های خشونت آمیز پیرامون خود و آگاهی از تاثیرات آنها بر جسم و روح ، برای مقابله با آنها چاره جویی کنند.
اشخاص در صورت مواجه با رفتار های خشن و پر خطر نباید بی تفاوت باشند و آن عمل خشونت آمیز را با کلام و رفتار خود تایید نمایند ، البته این عکس العمل ها نباید باعث شود که کلام و جسم افراد صرف رفتار های خشن شود در حالیکه بدون اعمال خشونت هم میشود از حق خود دفاع کرد. این رفتار های خشونت آمیز راه مقابله دارند و باید راه مقابله شان را شناخت و با کسب مهارت با آنها رو به رو شد . این مهارت ها را از راه تمرین به دست آورد و به تکامل شخصیتی رسید . و یک شبه و یک روزه نمیتوان ره صد ساله رفت و این قبیل مهارت ها را به دست آورد . و بهترین پیشنهاد کمک گرفتن از یار بی زبان و مطالعه است. و البته افراد برای حل مشکلات خود می توانند با شماره 148 تماس گرفته و به کمک صدای مشاور مشکلشان را حل کنند .
اگر فردی به این موضوع دست یافت که اعمال خشونتش از حد متعارف بیشتر است و یا حتی با لطمه جسمی همراه است و جراحت بر جای میگذارد و یا اعمال خشونتش علیه خود است مثل سرزنش بیش از حد و خود زنی و اقدام به خود کشی و ...فرد باید به پزشک مراجعه کند و این در حالی است که در کشور ایران این بیماری ، بیماریٍ نا متعارف و غیر عادی به شمار میرود و افراد از بروز آن احساس شرم می کنند اما این بیماری هم مانند بیماری های دیگر است و همان طور که سرما خوردگی درمان دارد این مریضی هم درمان دارد با این تفاوت که سرماخوردگی مربوط به جسم است و بیماری هایی مانند بیماری اعصاب و وسواس فکری مربوط به روح انسان هستند و ذهنیت مردم بی دلیل نسبت به این گونه بیماری ها تغییر کرده است.
افراد اگر در اوایل ابتلا به بیماری های روانی به پزشک مراجعه کنند به سرعت معالجه میشوند . این قبیل بیماری ها علامت ها و نشانه هایی تقریبا مشخص دارند که اگر اشخاص دچار تردید شدند با مراجعه به پزشک براحتی میتوانند از دام این بیماری رهایی یابند چرا که این دسته از بیماری ها معمولا ناگهانی خود را نشان میدهند . به امید روزی که همه افراد علاوه بر سلامت جسمی ، سلامت روحی هم داشته باشند .
نویستده : زهرا ارشدبخش
توماس ادیسون دو هزار آلیاژ مختلف را برای اختراع لامپ روشنایی آزمایش کرد.وقتی هیچ کدام از این مواد در آزمایش درست جواب ندادند ، دستیار او با ناراحتی کفت : بیهوده است ، ما هیچ چیز جدیدی یاد نگرفتیم .
ولی ادیسون با اطمینان جواب داد : نه ، ما پیشرفت کرده ایم و خیلی چیز ها یاد گرفتیم . ما اکنون میدانیم که 2 هزار آلیاژ وجود دارند که نمیتوانند در لامپ روشنایی ایجاد کنند.
مرد تاجری در شهر کوفه ورشکست شد و مقدار زیادی بدهکار گردید به طوری که از ترس طلبکاران در خانه اش پنهان گردید و از خانه بیرون نیامد . تا این که شبی از ماندن در خانه دلتنگ گردید . بنابراین نیمه شب از خانه خارج شد و برای مناجات به مسجد رفت و مشغول نماز و راز و نیاز به درگاه خداوند بی نیاز شد و در دعاهایش از خدای ارحم الراحمین خواست که فرجی بفرستد و قرض هایش را ادا فرماید.
در همان زمان بازرگان ثروتمندی در خواب دید که به او می گویند : اکنون مردی خدای بخشنده را می خواند و از خدای مهربان ادای دین خود را می طلبد برخیز و قرض او را ادا کن .
بازرگان ثروتمند از خواب بیدار شد ، وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و دوباره خوابید . باز در خواب همان ندا را شنید تا این که در مرتبه سوم برخاست و هزار دینار با خود برداشت و سوار شتر شد ، آن گاه مهار شتر را رها کرد و گفت :
آن کسی که در خواب به من امر کرد از خانه خارج شوم خودش مرا به مرد محتاج خواهد رسانید .
شتر کوچه های شهر را یکی پس از دیگری پیمود ، و در برابر مسجدی توفق کرد ، تاجر پیاده شد و به طرف مسجد رفت ، متوجه شد از درون مسجد صدای گریه و زاری می آید و کسی صدا می زند : یا ارحم الراحمین .
مرد ثروتمند داخل مسجد شد و گفت : ای بنده خدا سر از سجده بردار ، زیرا خدای بخشنده و مهربان دعایت را مستجاب کرده که او از همه بخشنده تر است .
ان گاه هزار دینار پول به او داد و گفت :
با این پول قرض هایت را بپرداز و مخارج زن و بچه هایت را تامین کن و هر وقت داشتی هزار دینار را به من برگردان .